حنانه سادات مامان و باباحنانه سادات مامان و بابا، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
سیدمرتضی مامان وباباسیدمرتضی مامان وبابا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
حورا ساداتحورا سادات، تا این لحظه: 3 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

حنای زندگی

تابستونه

  ۱۶تیر: امروز گلنار رو نگاه کردی جوجه من وقتی راهنمایی بودم این فیلمو با مدرسمون دیدم ۱۷تیر:امروز روضه گرفتیم و دارم برات آش دندونی هم میپزم برا افطار به مهمونا! امیدوارم خوب بشه و خاطره خوبی بمونه:-) خداروشکر یه روضه خوب و یه آش خوشمزه با طرح دندون به مهمونا دادیم :-) ۱۸تیر: همش یادگرفتی ایستاده شیر میخوری:-))) وااای دیگه نمیزاری پوشکتو عوض کنم گریه میکنی ناجوررر ۱۹تیر:کنترل تلویزیونو میگری جلوش مثلا داری کانال عوض میکنی :-)) توپ رو پاس میدی و وقتی بهت پاس میدم میری دنبالش میاریش :-* ۲۰تیر:گوشی تلفنو میگیری دم گوشت مثلا حرف میزنی :-)">روزانه ۴ ۱۶تیر: امروز گلنار رو نگه کردی جوجه من وقتی راهنمایی بودم این فیلمو با مد...
21 تير 1393

تابستون اومد

  ۱تیر: اولین روز تابستون امروز با دوستای دوران مدرسه مامان و نی نی هاشون رفتیم بوستان و ارگ سالاریه! خیلی خوب بود! ۳تیر:امروز از سبزی جعفری باغچه بابایی جون توی سوپت ریختم! ۴تیر:یادگاری خودکار به دست میگیری و باز و بسته ش میکنی و امروز بردیش به سمتر۵کاغذ که مثلا ادای منو دربیاری بنویسی! واااای امروز بابا یه مروارید خوشگل تو دهنت کشف کرد اونم دندون سومی بالا سمت راست!!! مبارکه فسقل بابا بهت عیدی داد،همینطور مامانی (شاید گریه ناگهانی سحرگاهیت برای همین بوده!!) ۶تیر:امشب بابا به بدنت تو حموم سدر زد تا پشه ها دیگه اذیتت نکنن ۷تیر:یهو سحری پاشدی همراه ما سر سفره اولین سحر در آخرین روزشعبان ۸تیر:اولین ماه رمضانت مبارک! شله زرد و شل...
21 تير 1393

پایان بهار

  ۱۹خرداد: امروز برای اولین بار کنارمبل خودت رو پاهات چندثانیه ایستادی :-* ۲۰خردا :خودت از پله های اتاق مامانی داری میری بالا!!! ۲۳خراد: امروز نیمه شعبان رفتیم تهران و تو برای اولین بار رفتی خونه پدربزرگت در آستانه ده ماهگی(هیچکس از هم جز پذربزرگت نبود)!!! ۲۴خرداد:برای خودت دور خونه میچرخی و با هرچی جلو راهت بیاد بازی میکنی عسل؛ صبح تو آشپزخونه بودم یهو دیدم نیستی! دنبالت اومدم دیدم جلو در راهرو داری بازی میکنی ۲۵خرداد: تازه یاد گرفتی دستت رو میکنی تو لیوان آب، خوشت میاد دستت خیس میشه بعد به من نگاه میکنی و میخندی!:-) ۲۶خرداد:امروز ده ماهه شدی یه تیکه کیک بزرگ برات گذاشتم بعد از کلی تعجب و خندیدن به مرن از این اتفاق هیجان انگیز...
21 تير 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حنای زندگی می باشد